کارناوالِ افکار

۶ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

تو درهمین شهری
و فقط چند خیابان ازمن فاصله داری
بی که بدانی
من برای حس کردنت
و برای در خود یافتنت
پناه می‌برم
به کتاب های شعر و دیوان‌ها
تا مگر
ردی از تو بیابم
در بیتی ازغزلی از هفتصد سال قبل
یا شاید
در مصرعی ازشاعری بی نام ونشان
که در سندیت آن تردید است
...
حال آن که
تو هستی
همین حالا
در همین شهر
و فقط چند خیابان از من فاصله داری...



حسین کاظمیان

۰۲ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۹ ۰ نظر

چه فرقی می‌کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من؟
چه فرقی می‌کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان
آغاز می‌شود؟

 

گروس عبدالملکیان

۰۲ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۵ ۰ نظر

من دلت را بدون دام و تفنگ ، بی هیاهو شکار خواهم کرد

بعد از آن هم از این که صیادم ، به خودم افتخار خواهم کرد

گرچه دیر آمدی بدست اما ، زود از دست من نخواهی رفت
عشق دیرینه ! خوب شاهد باش ، با وجودت چکار خواهم کرد

مثل بی تابی کلاغان در ، غربت روزهای پائیزی
روی هر شاخه ی درخت بلوط ، بی سبب قار قار خواهم کرد

آنقدر روی شاخه های درخت ، منتظر می شوم که برگردی
سوز و سرمای این زمستان را ، با سماجت بهار خواهم کرد

آسمان را خیال خواهم بافت ، توی ذهن پرنده های جهان
تا کمی در هوات پر بزنند ، همه را بی قرار خواهم کرد

تا برای سرودن از تن تو ، بیت نابی به ذهن من برسد
همه ی شعر های حافظ را ، توی ذهنم قطار خواهم کرد

قصد پیکار دارم و این بار ، با تمام سپاه آمده ام
برد یا باخت ... هر چه باداباد ، زندگی را قمار خواهم کرد

نَفَسَش کور هر که میگوید ،که دو عاشق نمی رسند به هم
من از این حرف های تکراری ، از حقیقت فرار خواهم کرد

با تمام وجود می خواهم ، که به دستت بیاورم ، یعنی
همه ی شهر با خبر بشوند ، که چه آشی به بار خواهم کرد ..

مهتاب یغما

۰۲ دی ۹۳ ، ۱۴:۳۷ ۰ نظر

1

من و تو تا نفس باشد من و تو

من و تو در قفس باشد من و تو

من و تو حرفمان حرف هوس نیست

من و تو از هوس باشد من و تو

2

من و تو نیمه ای از روحمان کم

دو تنها و دو سرگردان عالم

غریبی بیشتر از اینکه یک عمر

من و تو زندگی کردیم بی هم

3

من و تو بی قرار بی قراری

برای هم دو عکس یادگاری

تمام روز بیداریم و بی خواب

به امید شب و شب زنده داری

من و تو خار چشم سرنوشتیم

که این خط را از او خوش تر نوشتیم

جهنم جای سرافکندگان است

من و تو سر بداران بهشتیم

5

من و تو این هجا را می شناسیم

زبان واژه ها را می شناسیم

سکوت از جنس فریاد است و اینجا

چه خوب این هم صدا را می شناسیم


محمدعلی بهمنی


۰۲ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۱ ۰ نظر

بیوگرافی شاعر:

امیلی الیزابت دیکنسون 1830-1866، (به انگلیسی: Emily Elizabeth Dickinson) شاعر آمریکایی قرن نوزدهم میلادی. از آنجا که دیکنسون یک شاعر پرکار اما درونگرا بود کمتر از ده شعر از قریب به هزار و هشتصد شعر او در زمان حیاتش به چاپ رسید. آثاری نیز که در زمان حیاتش به چاپ رسیدند اغلب به صورت قابل توجهی توسط ناشران دچار تغییر می‌گشتند تا مطابق با معیارهای متعارف شعری وقت شوند. او را شاعر معتکف نیز گویند یا به قول دکتر الهی قمشه ای دختر مولانا چرا که او بسیار با ابهام سخن می‌گوید. او شاعر قطعه معروف "I'm nobody! Who are you?" (من هیچکسم تو که هستی؟) می‌باشد.

۰۲ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۶ ۰ نظر

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
این وزن آواز من است :
عشقی که گرم و شدید است
زود می سوزد و خاموش می شود
من سرمای تو را نمی خواهم
و نه ضعف یا گستاخی ات را !
عشقی که دیر بپاید ، شتابی ندارد
گویی که برای همه ی عمر ، وقت دارد .

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
این وزن آواز من است :
اگر مرا بسیار دوست بداری
شاید حس تو صادقانه نباشد
کمتر دوستم بدار
تا عشقت ناگهان به پایان نرسد !
من به کم هم قانعم
و اگر عشق تو اندک ، اما صادقانه باشد ، من راضی ام
دوستی پایدارتر ، از هرچیزی بالاتر است .

مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !

امیلی دیکنسون

۰۲ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۵ ۰ نظر