کارناوالِ افکار

۵ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

به خودم قول داده بودم دیگه این طرف ها پیدام نشه... اما وقتی حالت یه جوریه هر چیزی از گذشته ای که هیچ بوده می تونه تو رو بیشتر تو حالت غرق کنه...
امیدوارم بفهمی چی میگم...
یه دوری تو دنیای مجازی زدم که قبلا ها بیشتر می رفتم... الانم البته گاهی به طور نامحسوس میرم.... یه دریافت کننده صرف با قدرت تفکر بدون اعمال نظر یا اعلام وجود...
خوندن هر چیزه خوبی... دیدن هر فیلم خوبی... شنیدن یه بی کلام دوست داشتنی... هر کدومشون به تنهایی برای تغییر حال و احوال آدم کافیه...


پ.ن 0: وقتی هستی، هیچی کم ندارم... جز خودمو... یه موقع هایی خودمو کم میارم...
پ.ن 1: her فیلم قشنگی بود... اون درگیری های همیشگی رو میشد توش پیدا کرد... از کجا آمده ام؟!
پ.ن 3: Montana A Love Story - George Winston - Thumbelina
۱۴ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر

اغلب بهترین قسمتهای زندگی زمانی بوده اند که هیچ کاری نکرده ای و نشسته ای درباره ی زندگی فکر کرده ای. منظورم اینست که مثلن می فهمی که همه چیز بی معناست، بعد به این نتیجه می رسی که خیلی هم نمی تواند بی معنا باشد. چون تو می دانی بی معناست و همین آگاهی تو از بی معنا بودن، تقریبن معنایی به آن می دهد.

می دانی منظورم چیست؟ بدبینی خوش بینانه

عامه پسند - چارلزبوکوفسکی

۱۴ دی ۹۴ ، ۱۲:۲۱ ۰ نظر

این شاخه گل از آن شما ، هست و نیستم

یک عمر عاشقانه به پایش گریستم


حالا اگرچه کوچکی ام بی نهایت است

لطفا بگو چگونه کنارت بایستم


من آن منی که بار امانت برای تو

بر دوش می کشیدم و دیوانه زیستم

۱۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۶ ۰ نظر

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی 

از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی 


گاهی اگر در چاه مانند پدر آه 

اندوه مادر را حکایت کرده باشی 


گاهی اگر زیر درختان مدینه 

بعد از زیارت استراحت کرده باشی 


گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا 

آیینه‏ای را غرق حیرت کرده باشی 


در سال‏های سال دوری و صبوری 

چشم‏انتظاری را شفاعت کرده باشی 


حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند 

گاهی نمازی را امامت کرده باشی 


یا در لباس ناشناسی در شب قدر 

از خود حدیثی را روایت کرده باشی 


یا در میان کوچه‏های تنگ و خسته 

نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی 


پس بوده‏ای و هستی و می‏آیی از راه 

تا حق دل‏ها را رعایت کرده باشی 


پس مردمک‏های نگاه ما عقیم‏اند 

تو حاضری بی‏ آنکه غیبت کرده باشی!


نغمه مستشارى

۱۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۵ ۰ نظر

زود مستم می کند چشمت ... برایم خوب نیست

دیدن تو کمتر از نوشیدن مشروب نیست

 

تا نگاهم می کنی سرگیجه می گیرد مرا

پیش چشمانت شراب کهنه هم مرغوب نیست

 

توی آغوشت عجب آرامشی خوابیده است

من در آغوشت که می گیرم... دلم آشوب نیست

 

می پلنگی... حال صیدت را دگرگون می کنی

توی چنگت هیچ آهو بره ای محجوب نیست

 

چنگ و دندانی بزن بر نرمگاه گردنم

لج نکن صیاد! ... امشب حالم اصلن خوب نیست

 

مهتاب یغما

۰۹ دی ۹۴ ، ۲۱:۴۶ ۰ نظر