کارناوالِ افکار

۱۷ مطلب با موضوع «کوتاه نوشت (مینیمال)» ثبت شده است

نمی دانم چرا چند وقتیست این طوری شده ام...
بعضی چیزها( یا افراد) برای من دو حالت پیدا کرده اند یا باید کاملا باشند و سراسر زندگی من را بگیرند یا باید کلا بگزارمشان کنار!
مسخره است...یا صفره صفر...یا یکه یک!

۲۷ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۸ ۰ نظر

بیا تاخت بزنیم...
تار حنجره ات را وقتی که می خوانی...
تار سازت را وقتی که می زنی...
و... تار موهایم را وقتی که باد می وزد... 
بیا تاخت بزنیم تارهای وجودمان را با هم!


دی 92

۲۶ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر

بعضی از آدما مثل میوه ممنوعه میمونن...
وسوسه برانگیزن! اما باید ازشون گذشت...


اسفند 92

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۲ ۰ نظر

یه ظرف چینی وقتی میشکنه دیگه شکسته .... 
حتی اگه بندشم بزنی دیگه هیچ وقت مثل اولش نمی شه!
خیلی چیزا اطراف ما مثل ظرف چینی میمونن... اگه مراقبشون نباشیم و از دست برن... دیگه هیچ وقت مثل اولشون نمیشن...!
هرچقدر هم که تلاش کنیم!


اردـــــی بهشـــــت 93

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر
یه موقع یه جایی که دقیقا یادم نیست کی و کجا یکی این جمله رو نوشته بود! به خاطر پر کاربرد بودنش مضمونش تو ذهنم مونده! جملش تقریبا(!) این بود :
همه ی چیزی که از زندگی فهمیدم اینه که یک احمق بیش نبوده ام ونیستم و اگر همین طور جلو بریم روز به روز احمق تر خواهم شد!

پ.ن : همه ی جمله اول برای این بود که بفهمید تو این جا قانون کپی رایت رعایت میشه! :{

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۲۴ ۰ نظر

یه روزی به یه دوست خوبی (Ye Ganeh) گفتم یه جمله قشنگ برام بنویس، اینو نوشت: "دیگران را بدون توقع دوست داشته باشیم!"
من از اون روز سعی کردم بیشتر حواسم به این جمله باشه....
اما الان بعد چند وقت فهمیدم دوستم یه چیزو یادش رفت بگه،"...و در ضمن هیچ وقت انتظار نداشته باش دیگران تو رو بدون ثوقع دوست داشته باشن!!!"

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۱ ۰ نظر

نمیدونم چرا موقع امتحانا بیشتر کمبودت حس میشه... انگار نمره ای... :دی

پ.ن: هه! ( با لحن پسرخاله!)

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۴ ۰ نظر