یاد بگیرم:
به جای جمله هیچ کسی به جز تو "مقصر" نیست، بگویم : " هیچ کسی به جز تو "موثر" نیست!
یاد بگیرم:
به جای جمله هیچ کسی به جز تو "مقصر" نیست، بگویم : " هیچ کسی به جز تو "موثر" نیست!
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد!
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم..!
مصطفی زاهدی
حالم را نپرس
نگذار دروغ بگویم خوبم
خیالت راحت می شود
و من تنهاتر می شوم
کمی نگران من باش
نگرانی تو
حال مرا خوب می کند.
فاروق مظلومی
از مجموعه: تنهایی
دربیـن آن جماعت مغـرور شب پرست
یک تکــــه آفتاب؟ نــه! یک تکه از بهشت...
حالا درست پشت سر من نشسته است
"چادر نماز گل گلی انداخته به سر"
افتاده از بهشت بر این ارتفاع پست
این بیت مطلع غزلــی عاشقانه نیست
این چندمین ردیف نمازی خیالی است
گلدسته اذان و من های هــای های
الله اکبر و... َانَا فی کُلِّ واد ِ ... مست
سُبحـــانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و لا ا له
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
"بوها برایم خیلی مهمند. هر آدمی بوی مخصوص به خودش را دارد. اصلا شاید مهتاب را به خاطر بویش دوست دارم. باور کنید خیلی قبل از آنکه عاشقش باشم، وارد هرجا که میشدم، قبل از دیدنش میفهمیدم آنجاست ..."
پ.ن : گاهی اوقات توی دانشکده یا بیرون بوی تو که میاد برمیگردم ، با اینکه میدونم نیستی همه جا رو نگاه می کنم پیدات کنم...
تو درهمین شهری
و فقط چند خیابان ازمن فاصله داری
بی که بدانی
من برای حس کردنت
و برای در خود یافتنت
پناه میبرم
به کتاب های شعر و دیوانها
تا مگر
ردی از تو بیابم
در بیتی ازغزلی از هفتصد سال قبل
یا شاید
در مصرعی ازشاعری بی نام ونشان
که در سندیت آن تردید است
...
حال آن که
تو هستی
همین حالا
در همین شهر
و فقط چند خیابان از من فاصله داری...
حسین کاظمیان
گروس عبدالملکیان
من دلت را بدون دام و تفنگ ، بی هیاهو شکار خواهم کرد
بعد از آن هم از این که صیادم ، به خودم افتخار خواهم کرد
گرچه دیر آمدی بدست اما ، زود از دست من نخواهی رفت
عشق دیرینه ! خوب شاهد باش ، با وجودت چکار خواهم کرد
مثل بی تابی کلاغان در ، غربت روزهای پائیزی
روی هر شاخه ی درخت بلوط ، بی سبب قار قار خواهم کرد
آنقدر روی شاخه های درخت ، منتظر می شوم که برگردی
سوز و سرمای این زمستان را ، با سماجت بهار خواهم کرد
آسمان را خیال خواهم بافت ، توی ذهن پرنده های جهان
تا کمی در هوات پر بزنند ، همه را بی قرار خواهم کرد
تا برای سرودن از تن تو ، بیت نابی به ذهن من برسد
همه ی شعر های حافظ را ، توی ذهنم قطار خواهم کرد
قصد پیکار دارم و این بار ، با تمام سپاه آمده ام
برد یا باخت ... هر چه باداباد ، زندگی را قمار خواهم کرد
نَفَسَش کور هر که میگوید ،که دو عاشق نمی رسند به هم
من از این حرف های تکراری ، از حقیقت فرار خواهم کرد
با تمام وجود می خواهم ، که به دستت بیاورم ، یعنی
همه ی شهر با خبر بشوند ، که چه آشی به بار خواهم کرد ..
مهتاب یغما
1
من و تو تا نفس باشد من و تو
من و تو در قفس باشد من و تو
من و تو حرفمان حرف هوس نیست
من و تو از هوس باشد من و تو
2
من و تو نیمه ای از روحمان کم
دو تنها و دو سرگردان عالم
غریبی بیشتر از اینکه یک عمر
من و تو زندگی کردیم بی هم
3
من و تو بی قرار بی قراری
برای هم دو عکس یادگاری
تمام روز بیداریم و بی خواب
به امید شب و شب زنده داری
4
من و تو خار چشم سرنوشتیم
که این خط را از او خوش تر نوشتیم
جهنم جای سرافکندگان است
من و تو سر بداران بهشتیم
5
من و تو این هجا را می شناسیم
زبان واژه ها را می شناسیم
سکوت از جنس فریاد است و اینجا
چه خوب این هم صدا را می شناسیم
محمدعلی بهمنی