کارناوالِ افکار

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودم» ثبت شده است

به خودم قول داده بودم دیگه این طرف ها پیدام نشه... اما وقتی حالت یه جوریه هر چیزی از گذشته ای که هیچ بوده می تونه تو رو بیشتر تو حالت غرق کنه...
امیدوارم بفهمی چی میگم...
یه دوری تو دنیای مجازی زدم که قبلا ها بیشتر می رفتم... الانم البته گاهی به طور نامحسوس میرم.... یه دریافت کننده صرف با قدرت تفکر بدون اعمال نظر یا اعلام وجود...
خوندن هر چیزه خوبی... دیدن هر فیلم خوبی... شنیدن یه بی کلام دوست داشتنی... هر کدومشون به تنهایی برای تغییر حال و احوال آدم کافیه...


پ.ن 0: وقتی هستی، هیچی کم ندارم... جز خودمو... یه موقع هایی خودمو کم میارم...
پ.ن 1: her فیلم قشنگی بود... اون درگیری های همیشگی رو میشد توش پیدا کرد... از کجا آمده ام؟!
پ.ن 3: Montana A Love Story - George Winston - Thumbelina
۱۴ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر

هممم...

سلام

یکمی گفتم یه سری چیز اینجا بنویسم...

این چند وقته خیلی از همه چیز دور بودم... از همه ی چیزایی که اون موقع بخشی از روزمرگیم محسوب می شدن ( درست یا غلط، از سر بی کاری با علاقه، شایدم... ) 

اون روز که احوال بقیه رو پرسیدم و داشت تعریف می کرد و می گفت فلانی اینطور فلانی اون طور، این الان این کارو می کنه، اون یکی اون جاست، اون یکی این طوریه... دلم گرفت!

یهو حس کردم چقدر دور ان چیزایی که یه روز نزدیک بودن!

چقدر بی خبرم از همه کس و همه چیز!

از همه بدتر چند وقته چقد "خودم" تنهاست...

یعنی همش من پیشش نیستم...

"خودِ مهربونم" ببخشید... باشه...؟!

وخدام...

خدای خوبم...

ترجیح میدم چیزی نگم در این مورد... صرفا... دلتنگِ دلتنگِ دلتنگم...

.

.

.

هممم... خب فعلا همین!


۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۳ ۰ نظر