کارناوالِ افکار

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

تو درهمین شهری
و فقط چند خیابان ازمن فاصله داری
بی که بدانی
من برای حس کردنت
و برای در خود یافتنت
پناه می‌برم
به کتاب های شعر و دیوان‌ها
تا مگر
ردی از تو بیابم
در بیتی ازغزلی از هفتصد سال قبل
یا شاید
در مصرعی ازشاعری بی نام ونشان
که در سندیت آن تردید است
...
حال آن که
تو هستی
همین حالا
در همین شهر
و فقط چند خیابان از من فاصله داری...



حسین کاظمیان

۰۲ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۹ ۰ نظر

ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ...
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.


ناظم حکمت
۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۴:۱۴ ۰ نظر