کارناوالِ افکار

 نقشه ها

گر چه هنگام سفر جاده ها جانکاه اند !

روی نقشه همه ی فاصله ها کوتاه اند !

فاصله بین من و شهر شما یک وجب است

نقشه ها وقتی ا ز این فاصله ها می کاهند !

من که از خود خبرم نیست چه قیدی دارم ؟

«جمله های خبری» قید مکان می خواهند !

راهی شهر شما می شوم از راه خیال

بی خیالان چه بخواهند چه نه، گمراهند ـ

شهر پر می شود از اهل جنون «برج» به «برج»

«مهر» خواهان شما «مشتری» هر «ماه» اند!

به «نظامی» برسانید که در نسخه ی ما

خسروان برده کت بسته ی شیرین شاه اند!

چند قرن است که خرما به نخیل است و هنوز

دست های طلب از چیدن آن کوتاه اند !


غلامرضا طریقی

۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۸:۳۲ ۰ نظر
دلتنگ بودن تو... روزای جمعه... منم...

پ.ن: با یه لحن خیلی خاص که نمی دونم از کجا تو ذهنم اومده باید خوندش...
۰۸ آذر ۹۳ ، ۲۲:۰۰ ۰ نظر

<<هر آن که خاطرِمجموع و یارِنازنین دارد...>>


پ.ن1:با تشکر از بسته ی پیشنهادی حافظ !

پ.ن2:ما که هیچ کدومشو نداریم چی کنیم؟!

۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۷:۴۱ ۰ نظر
خیلی جالبه!
با اینکه با بعضیا هیچ اختلافی نداری، اما به اجماع هم نمی تونی برسی!
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۹ ۰ نظر
دوست داشتم مثل آدم هایی بودم، که مغازه اولی خرید می کنن!
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۴:۳۲ ۰ نظر

ای که رفته با خود دلی شکسته بردی
اینچنین به طوفان تن مرا سپردی
ای که مهر باطل زدی به دفتر من
بعد تو نیامد چه ها که بر سر من

بعد تو نیامد چه ها که بر سر من
ای خدای عالم چگونه باورم بود
آن که روزگاری پناه و یاورم بود
سایه اش نماند همیشه بر سر من
زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من

زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من
رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام
رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام

رفتی و نهادی چه آسان دل مرا به زیر پا
رفتی و خیالت زمانی نمیکند مرا رها

۲۹ آبان ۹۳ ، ۱۸:۴۹ ۰ نظر

چگونه زندگی ام سیاه نباشد،

وقتی تمام زندگی ام رنگِ چشمانِ توست !

۲۷ آبان ۹۳ ، ۱۴:۳۴ ۰ نظر

هنوز حال و هوایی که داشتم دارم
هنوز طبع گدایی که داشتم دارم

برای گمشدگان یک چراغ روشن کن
نیاز به راهنمایی که داشتم دارم

بساط شاه و گدا در کنار هم پهن است
کنار جایِ تو جایی که داشتم دارم
 
همان گدای قدیمی که داشتی داری
همان امام رضایی که داشتم دارم


حرم نگو،عتبات است،تو حسین منی
هنوز کرب و بلایی که داشتم دارم
 

       علی اکبر لطیفیان  

۲۵ آبان ۹۳ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر

هر بار که می‌خواهم به سَمتَـت بیایم،
یادم می‌افتد که،
"دلتنـگی"
هرگز بهانهِ خوبی برای تکرار یک "اشتباه" نیست...!

آنا گاوالدا (دیالکتیک تنهایی)

۲۰ آبان ۹۳ ، ۲۰:۰۶ ۰ نظر

چشم باید سیاه باشد و مست 

پ. ن: شکل چشمان تو عزیز دلم!


خرده توضیح :

بعضی اوقات با خودت فکر می کنی اصلا بعضی چیزها رو دوست داری یا نه، بعدش می فهمی حسِ دوست داشتن بعضی چیزا که آدم دوست داره، حسه دوست داشتنیه اصن! 

مثلا همین چشم سیاه، یه نماد اصن! یه المان که نوشتنش، ستودنش، خواستنش دل انگیزه... 

۰۷ آبان ۹۳ ، ۱۹:۲۵ ۰ نظر