نمی دانم چرا چند وقتیست این طوری شده ام...
بعضی چیزها( یا افراد) برای من دو حالت پیدا کرده اند یا باید کاملا باشند و سراسر زندگی من را بگیرند یا باید کلا بگزارمشان کنار!
مسخره است...یا صفره صفر...یا یکه یک!
نمی دانم چرا چند وقتیست این طوری شده ام...
بعضی چیزها( یا افراد) برای من دو حالت پیدا کرده اند یا باید کاملا باشند و سراسر زندگی من را بگیرند یا باید کلا بگزارمشان کنار!
مسخره است...یا صفره صفر...یا یکه یک!
امروز بهترین اسلحه ام را برداشته ام و آمده ام به جنگ... به جنگ با تو که تمام زندگی ام هستی...
می خواهم امروز آنقدر بجنگم تا پیروز شوم، اما تو این بار هم می بری با آن خندق هایی که روی صورتت می اندازی...!
فروردین 92
کتابخانه ی یک فرد، تمامیِ چیزی را که نیاز دارید در موردش بدانید به شما خواهد گفت.
والتر موسلی
بیا تاخت بزنیم...
تار حنجره ات را وقتی که می خوانی...
تار سازت را وقتی که می زنی...
و... تار موهایم را وقتی که باد می وزد...
بیا تاخت بزنیم تارهای وجودمان را با هم!
دی 92
مجری: تو خجالت نمیکشی معدلت 15 شده؟
پسرعمه: نه!
مجری: میدونی بچه ی آقای اکبری بیست شده؟
پسرعمه: میدونی آقای اکبری واس بچه ش پلی استیشن خریده؟
مجری: چه ربطی داره!؟
پسرعمه: هروقت شما عین آقای اکبری شدی منم عین بچه ش میشم!
مجری: خب من اونقدر پول ندارم!
پسرعمه: منم اونقدر مخ ندارم!
مجری: ینی من اگه واس تو پلی استیشن بخرم درس میخونی!؟
پسرعمه: آدم وقتی پلی استیشن داره مگه خله بشینه درس بخونه!؟
مجری: بچه ی آقای اکبری که هم پلی استیشن داره هم درس میخونه!
پسرعمه: آها...حالا فهمیدی این بچه خله!؟ پس انقدر سرکوفتشو به من نزن!
بعضی از آدما مثل میوه ممنوعه میمونن...
وسوسه برانگیزن! اما باید ازشون گذشت...
اسفند 92
یه ظرف چینی وقتی میشکنه دیگه شکسته ....
حتی اگه بندشم بزنی دیگه هیچ وقت مثل اولش نمی شه!
خیلی چیزا اطراف ما مثل ظرف چینی میمونن... اگه مراقبشون نباشیم و از دست برن... دیگه هیچ وقت مثل اولشون نمیشن...!
هرچقدر هم که تلاش کنیم!
اردـــــی بهشـــــت 93
همینها هستند ...
مثل آن راننده تاکسیای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی ..
آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی ، دستپاچه رو بر نمیگردانند ، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند ..
آدمهایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست ، بهشان جا می دهند ، گاهی بغلشان می کنند ..
دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند ، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود ..
یا گاهی دفتریادداشتی ، نشان کتابی ، پیکسلی .. آدمهایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه ..
آدمهای پیامکهای آخر شب ، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب ، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند ،
آدمهای پیامکهای پُر مهر بی بهانه ، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی ..
آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین خطهایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند ..
آدمهایی که حواسشان به گربه ها هست ، به پرنده ها هست ..
آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی ، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی ..
آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند ، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند ..
همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن ..!!
مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست ، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک می دهد … چیزی شبیه یک بوسه ...!!
ناشناس