این شاخه گل از آن شما ، هست و نیستم
یک عمر عاشقانه به پایش گریستم
حالا اگرچه کوچکی ام بی نهایت است
لطفا بگو چگونه کنارت بایستم
من آن منی که بار امانت برای تو
بر دوش می کشیدم و دیوانه زیستم
این شاخه گل از آن شما ، هست و نیستم
یک عمر عاشقانه به پایش گریستم
حالا اگرچه کوچکی ام بی نهایت است
لطفا بگو چگونه کنارت بایستم
من آن منی که بار امانت برای تو
بر دوش می کشیدم و دیوانه زیستم
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی
گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
آیینهای را غرق حیرت کرده باشی
در سالهای سال دوری و صبوری
چشمانتظاری را شفاعت کرده باشی
حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت کرده باشی
یا در میان کوچههای تنگ و خسته
نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی
پس بودهای و هستی و میآیی از راه
تا حق دلها را رعایت کرده باشی
پس مردمکهای نگاه ما عقیماند
تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی!
نغمه مستشارى