کارناوالِ افکار

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شک» ثبت شده است

هر یک از زنانی

که زمانی

بی تفا وت از کنارشان گذشته ای

تمام دنیای مردی بوده اند.

همین زن که از اتوبوس پیاده شد

با چشمهای معمولی

و کیفی معمولی تر

و تو معصومش پنداشتی

روزی

جایی

کسی را آتش زده.

با همان ساقهای معمولی

و انگشتهای کشیده 

شک ندا رم

مردی هست 

که هنوز

در جایی از جهان 

منتظر است آن زن

خوشبختی را در همان کیف چرم معمولی

به خانه اش ببرد.


رویا شاه حسین زاده

۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۴ ۰ نظر