کارناوالِ افکار

۲۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

کریس گاردنر(ویل اسمیت) : هیچ وقت نذار کسی بهت بگه : تو نمی تونی کاری بکنی . حتی من ، باشه ؟
...
اگه رویایی داری باید ازش محافظت کنی ، مردم نمی تونن خیلی کار ها رو بکنن دوست دارن تو هم نتونی اگه یه چیزی رو می خوای باید به دستش بیاری . مکث نکن !

The Pursuit of Happyness

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۸ ۰ نظر

من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی شوم. یا یک چیز دیگر. 
ولی دست‌هام چه‌کار کرده‌اند؟ یک جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و غیره. دست‌هایم را حرام کرده‌ام. همین‌طور ذهنم را.

عامه پسند - چالز بوکوفسکی

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۶ ۰ نظر

در زندگی بعدی من می‌خواهم در جهت معکوس زندگی کنم !

با مردن شروع میکنی و می‌بینی که همه چیز خیلی عجیب است...
سپس بیدار میشوی و می‌بینی که در خانه سالمندان هستی!
و هر روز که می‌گذرد حالت بهتر می‌شود!
بعد از مدتی چون خیلی سالم و سرحال میشوی از آنجا اخراجت میکنند!!
بعد از آن میروی و حقوق بازنشستگی‌ات را میگیری و وقتی کارت را شروع میکنی در همان روز اول یک ساعت مچی طلا میگیری و یک میهمانی برایت ترتیب داده میشود!
40 سال آزگار کار میکنی تا جوان شوی و از بازنشستگی‌ات لذت ببری...!
سپس حال میکنی و الکل مینوشی و تعداد زیادی دوست دختر خواهی داشت و کمی بعد باید خودت را برای دبیرستان آماده کنی!
سپس دبستان و بعد از آن تبدیل به یک بچه میشوی و بازی میکنی و هیچ مسوولیتی نداری...
سپس نوزاد میشوی و آنگاه به دنیا می‌آیی !
در این مرحله 9 ماه را باید به حالت معلق در یک آب گرم مجلل صفا کنی که دارای حرارت مرکزی است و سرویس اتاق هم همیشه مهیا است، و فضا هر روز بزرگتر میشود، واااای!!

و در پایان شما با یک ارضاء به پایان میرسید....!
می‌بینید که حق با بنده است!

وودی آلن

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر

زندگی سالهاست به فنا رفته است !
باور کن ...
من و تو تصاویری هستیم که پس از میلیاردها سال نوری تازه به هم می رسیم.

ای لیا.م

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۳ ۰ نظر

یه روزی به یه دوست خوبی (Ye Ganeh) گفتم یه جمله قشنگ برام بنویس، اینو نوشت: "دیگران را بدون توقع دوست داشته باشیم!"
من از اون روز سعی کردم بیشتر حواسم به این جمله باشه....
اما الان بعد چند وقت فهمیدم دوستم یه چیزو یادش رفت بگه،"...و در ضمن هیچ وقت انتظار نداشته باش دیگران تو رو بدون ثوقع دوست داشته باشن!!!"

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۱ ۰ نظر

نمیدونم چرا موقع امتحانا بیشتر کمبودت حس میشه... انگار نمره ای... :دی

پ.ن: هه! ( با لحن پسرخاله!)

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۴ ۰ نظر

میشه روی پلی که شکستی
دستم از دست گرمت رها شه 
من بیفتم ولی واسه ی تو 
اتفاقی نیفتاده باشه 

میشه خط و نشون یه فنجون 
اولش خندمونو بگیره 
آخرش قهوه ترک چشمات 
حال آیندمونو بگیره 

میشه اینو یه روزی بفهمی 
درد دیدم که دردت نباشه 
ساختم مثل خورشید با ماه 
سوختم تا تو سردت نباشه ...

ریختم توو خودم ضجه هامو 
مثل فواره ها توی میدون 
بغض کردم ولی با یه لبخند 
گریه کردم ولی زیر بارون ..

یاسر قنبرلو

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۷ ۰ نظر
 پک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الّا نوعی لجاجت با خود،
و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت. 

عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که
می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد
و به کرات هم. هر آدمی ، دانسته و ندانسته ، 
به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد ،
و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست.

محمود دولت آبادی / رمان سلوک ​
۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۵ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۴۰

یه واقعیتی هست
اونم اینه که دنیا پر از آدمه
با افکار و اهداف متفاوت
و ممکنه بین این همه آدم، تعداد خیلی خیلی کمیشون هدفشون با تو یکی باشه
یا حتی همسو باشه...
ولی چیزی که تحمل این شرایط رو سخت تر میکنه
اینه که این افراد نسبت به ما بی تفاوت نیستن
و بیشتر اون ها سعی میکنن
مارو به مسیر خودشون نزدیک کنن
و با این واقعیت غیر قابل تغییر و غیر قابل فراموشی،
وظیفه ما اینه که هدفمون رو دو دستی بچسبیم
و باور به هدفمون و مسیر مون رو تقویت کنیم
علاوه بر اون ایمانمون به اونی که همه چی دست اونه بیشتر کنیم
در واقع این تنها کاری که از دستمون بر میاد
یا حداقل من راه بهتری بلد نیستم...
( قسمت اول )
۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۵ ۰ نظر