کارناوالِ افکار

۳۸ مطلب با موضوع «از دیگران :: شعر» ثبت شده است

هنوز حال و هوایی که داشتم دارم
هنوز طبع گدایی که داشتم دارم

برای گمشدگان یک چراغ روشن کن
نیاز به راهنمایی که داشتم دارم

بساط شاه و گدا در کنار هم پهن است
کنار جایِ تو جایی که داشتم دارم
 
همان گدای قدیمی که داشتی داری
همان امام رضایی که داشتم دارم


حرم نگو،عتبات است،تو حسین منی
هنوز کرب و بلایی که داشتم دارم
 

       علی اکبر لطیفیان  

۲۵ آبان ۹۳ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر

گناه چشم تو ...یا ...نه! گناه عکاس است
که این چنین به نگاهت دچار و حساس است

و مدتی است که هنگام دیدن چشمت
"اعوذ بالله"او "قل اعوذ بالناس "است

برای رستن او از جهنم و آتش
پل صراط نگاهت ملاک و مقیاس است

تمام اهل زمین را جهنمی کردی
که آیه آیه ی چشمت "یوسوس الناس "است

تمام شهر از ایمان به کفر برگشتند
گناه چشم تو حالا به پای عکاس است؟

منصوره فیروزی

۰۷ آبان ۹۳ ، ۱۷:۰۲ ۰ نظر

لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب لبنان را

روایت می کند چشمانت٬ آهوی خراسان را

من از هر جای دنیا ، هر که هستم٬ عاشقت هستم

به مِهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را

چنانت  دوست می دارم٬ که با شوقِ تو می خواهم

بسازم وقف چشمت٬ تاک های مستِ پَروان را

بگویی ٬ سرمه دانت می کنم بازار کابل را

بخواهی ٬ فرش راهت می کنم لعل بدخشان را

تو را من می پرستم٬  بعد از این تا هر زمان باشم

نمی سازم دگر در بامیان٬  بودای ویران را

تو یاقوت یمن ، مشک ختن ، ماه بخارایی

به زلفت بسته ای هر گوشه٬  دل های پریشان را

کنار پنجره آواز می خوانی و افشانده است

صدایت رنگ و بوی هر چه گل، هر چه گلستان را

کنار پنجره گیسو به گیسوی شب و باران

حواست نیست ٬ عاشق کرده ای حتی درختان را

                                                               

 سید محمدضیاء قاسمی(شاعری افغان)

۲۸ مهر ۹۳ ، ۲۳:۰۶ ۰ نظر

  در سجده هنوز با تو سرسنگینیم

 دلبسته ی این زندگی رنگینیم

 دیوار وضوخانه پر از آیینه است

این است که در نماز هم خودبینیم


میلاد عرفان پور

۲۴ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۸ ۰ نظر

با چتر آبی‌ات به خیابان که آمدی
حتما بگو به ابر، به باران که آمدی

نم‌نم بیا به سمت قراری که در منست
از امتداد خیس درختان که آمدی

امروز روز خوب من و روز خوب توست
با خنده‌رویی‌ات بنمایان که آمدی

فواره‌های یخ‌زده یکباره وا شدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی

شب مانده بود و هیبتی از ناگهان تو
مانند ماه تا لب ایوان که امدی

زیبایی رها شده در شعرهای من!
شعرم رسیده بود به پایان که آمدی

...پیش از شما خلاصه بگویم ـ ادامه ام
نه احتمال داشت نه امکان، که آمدی

گنجشگها ورود تو را جار می‌زنند
آه ای بهار گمشده ... ای آنکه آمدی!


فرهاد صفریان

۲۵ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر

وَ چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبی ست

برای با تو نشستن بهانه ی خوبی ست

حیاطِ آب زده، تخت چوبی و من و تو

چه قدر بوسه، چه عطری، چه خانه ی خوبی ست

قبول کن به خدا خانه ی شما سارا

برای فاخته ها آشیانه ی خوبی ست

غروب اول آبان قشنگ خواهد بود

نسیم، نم نم باران نشانه ی خوبی ست

بیا به کوچه که فردیس شاعری بکند

که چشم تو غزل عامیانه ی خوبی ست

کرج؟  

       سوار شو ، آقا صدای ضبط اگر...

نخیر! کم نکن آقا ترانه ی خوبی ست

صدای شعله ور گل نراقی و باران

فضای ملتهب و شاعرانه ی خوبی ست

مطابق نظر ماست هر چه می خواهیم

قبول کن که زمانه، زمانه ی خوبی ست

به خانه باز رسیدیم و چای می خواهم

برای بوسه گرفتن، بهانه ی خوبی ست 

 

حسن صادقی پناه

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۰۱ ۰ نظر

میشه روی پلی که شکستی
دستم از دست گرمت رها شه 
من بیفتم ولی واسه ی تو 
اتفاقی نیفتاده باشه 

میشه خط و نشون یه فنجون 
اولش خندمونو بگیره 
آخرش قهوه ترک چشمات 
حال آیندمونو بگیره 

میشه اینو یه روزی بفهمی 
درد دیدم که دردت نباشه 
ساختم مثل خورشید با ماه 
سوختم تا تو سردت نباشه ...

ریختم توو خودم ضجه هامو 
مثل فواره ها توی میدون 
بغض کردم ولی با یه لبخند 
گریه کردم ولی زیر بارون ..

یاسر قنبرلو

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۷ ۰ نظر

ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ...
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.


ناظم حکمت
۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۴:۱۴ ۰ نظر